جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۲۰:۲۰
روایت سی و سوم؛ فرار

حوزه/ نرگس در یخچال را می‌بندد و می‌گوید «برای یکی دو وعده غذا پختم برای بقیه‌ش خودت یه فکری بکن» دوباره دورتادور خانه را ورانداز می‌کند و می‌گوید «گلدونا رو یادت نره»

به گزارش خبرگزاری حوزه، نرگس در یخچال را می‌بندد و می‌گوید «برای یکی دو وعده غذا پختم برای بقیه‌ش خودت یه فکری بکن» دوباره دورتادور خانه را ورانداز می‌کند و می‌گوید «گلدونا رو یادت نره». عامدانه نیم‌رخ ایستاده و نگاهش را وقت گفتن این حرف‌ها از من می‌دزدد. نمی‌خواهد صورت درهمش را ببینم.
می‌گویم «ماجرای کرونا تو قم جدیه! برای دو سه هفته وسیله بردار. عروسک اسما رو یادت نره» نگاهش را از اسما که توی حیاط دارد برای دختر صاحب‌خانه دست تکان می‌دهد می‌گیرد و چادرش را روی سرش می‌اندازد. حتی وقتی از زیر قرآن ردشان می‌کنم نگاهم نمی‌کند. سرسنگین خداحافظی می‌کند و می‌نشیند توی ماشین برادرش که قرار است ببردشان شهرستان. اسما از پشت شیشه ماشین برایم دست تکان می‌دهد.
نگاه سنگین و پر از ملامت نرگس هنوز توی خانه است. واقعاً نگرانش بودم ولی بارداری و دیابتش را بهانه کردم که بیشتر از این نشود آینه دق. گفتم برود تا با هر خبری از حضور جهادیِ طلبه‌ها توی بیمارستان‌ها، اخمش نرود توی هم. گفتم تا عادی شدن اوضاع، شهر پدری‌اش بماند تا راه‌به‌راه زیر گوشم اسم دوست و رفیق‌هایم را تکرار نکند و با افسوس نگوید «خوش به حالشون!». گفتم برود تا من با خیال راحت بروم سروقت جمع‌وجور کردن فصل آخر پایان‌نامه‌ام.

به قلم لیلا پارسافر

۳۱۳/۶۱
 

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha