دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۶:۳۲
روایت دوازدهم؛ پای درس استاد

حوزه/ کاور سیاه جنازه، اولین صحنه‌ای است که با ورود به بخش، می‌بینم. یکی از نیروهای خدمات سر تخت را می‌چرخاند طرف آسانسور، سلام می‌کند و با اشاره به جنازه می‌گوید: «حاج‌آقا شرمنده، ضدعفونی کردن اتاق 22 دست شما رو می‌بوسه!»

به گزارش خبرگزاری حوزه، کاور سیاه جنازه، اولین صحنه‌ای است که با ورود به بخش، می‌بینم. یکی از نیروهای خدمات سر تخت را می‌چرخاند طرف آسانسور، سلام می‌کند و با اشاره به جنازه می‌گوید: «حاج‌آقا شرمنده، ضدعفونی کردن اتاق 22 دست شما رو می‌بوسه!»

روتختی و هر چه روی میز و تخت مرحوم است را جا می‌دهم توی مشمای بزرگ سیاهی که از مسئول خدمات گرفته‌ام. پایه‌های تخت و پایه سرم را ضدعفونی می‌کنم و بعد از تعویض دستکش‌ها، ملحفه تمیز را می‌کشم روی تخت تا برای مریض جدید آماده شود.

سرک می‌کشم توی اتاق کناری. سه تا از چهار تخت خالی‌اند و آن یکی سهم پیرمردی است نحیف. به پشت دراز کشیده و صورتش را چرخانده طرف آسمانی که از پنجره باز اتاق پیداست. بی سروصدا می‌نشینم روی صندلیِ نزدیک در و سرم را تکیه می‌دهم به دیوار. خس‌خس سینه‌اش تنها صدای اتاق است تا وقتی که دو دستش را می‌برد بالا و می‌گوید «الهی شکر»

هر چند بار نفس کشیدنش ختم می‌شود به بالا بردن دست‌های لاغر و لرزانی که به یکی‌اش سرم وصل است. اندازه گفتن یک «الهی شکر» بالا نگهشان می‌دارد. انگار همین‌قدر کافی است تا پیمانه‌اش را پر کنند. دست‌هایش را می‌آورد پایین و باز اتاق را توی خس‌خس سینه‌اش غرق می‌کند. چشم از پیرمرد برنمی‌دارم. انگار نشسته‌ام توی مسجد اعظم و آیت الله جوادی آملی با همان لحن همیشگی‌اش دارد بندبند مناجات‌الشاکرین امام سجاد علیه‌السلام را تفسیر می‌کند.

به قلم لیلا پارسافر

۳۱۳/۶۱

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha